صفحه اصلی
دلنوشته دکتر یزدی به مناسبت شهادت استادان دانشکده هسته ای
  • 422 بازدید

دکتر محمد یزدی عضو هیأت دانشکده علوم زمین دانشگاه شهید بهشتی در پی شهادت پنج استاد فرهیخته دانشگاه، دلنوشته‌ای به شرح زیر منتشر کرده است:

 

"مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا". از میان مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخی از آنان پیمان خود را به آخر رساندند (و شهید شدند) و برخی دیگر در انتظارند و هیچ عهد خود را تغییر نداده‌اند (آیه ۲۳ سوره احزاب).

هجرت ناباورانه 5 نفر از همکاران عزیز را چگونه تحمل کنیم، جز با توسل به آیه فوق. سال‌هایی که در کنار هم بودیم چگونه جای خالی‌تان را تحمل کنیم. دارم خاطرات با شما بودن را مرور می کنم. هنوز خاطرات معصومانه شهید شهریاری را فراموش نکرده‌ام که داغ شما هم اضافه شد. اما آن چه دلم را آرام می‌کند این است که شماها مصداق آیه الهی هستید که فرمود پیمان خود را به آخر رساندند (و شهید شدند).

مهدی طهرانچی عزیز دارم خاطرات با شما بودن را مرور می‌کنم. اولین بار شما را در سال 1363 در جهاد دانشگاهی دانشکده علوم دیدم. از سال‌هایی که با هم در تیم دانشکده علوم پایه فوتبال بازی می‌کردیم بگویم یا از سال‌های 65-64 بگویم که زمان بمباران ها می‌آمدی خوابگاه و در اتاق ما درس می‌خواندی. از سال 65-66 وقتی در اهواز اولین بار با لباس جبهه همدیگر را دیدیم و.... بگویم که شما از من قایم می‌کردی بگویی که کجا هستی و من هم از شما. هر دومون تکلیف داشتیم نگوییم که چی دیدیم و کجا هستیم. از دوران کارشناسی ارشد در دانشگاه خودمون بگویم و یا آن زمان که برای دوره دکترا قرار بود من هم با شما بیام دانشگاه مسکو که من به کشور دیگری رفتم. از زمانی که رئیس دانشگاه شدی و از روز اول خواستی که کمک‌تون کنم تا روزی که بخاطر اختلاف نظر در مورد تغییر ساختار معاونت دانشجویی دانشگاه از شما جدا شدم و هزاران خاطره غیر قابل ذکری که همه جزو خاطرات شیرینی بود که در کنار شما تجربه کردم. اگر به من بگویند یک جمله در مورد شما بگویم می‌گویم مهدی مدیر پرکار و خلاق بود.

دکتر ذوالفقاری عزیز از شما که واقعا مظلوم بودی و بی ادعا و فداکار، هیچ وقت بدون خنده شما را ندیدم. بهترین دوران مدیریت من در دانشگاه همکاری نزدیک با شما بود. هیچ وقت بروز ندادی کی از بهترین متخصصان راکتور کشور شما هستی و همه در دانشگاه شما را در کسوت مدیریت پشتیبانی دانشگاه می‌شناختند. از خودت و خانواده گذشتی ولی نگذاشتی همکاران شما در دانشگاه نگران معیشت خود و خانواده هاشون نباشند. هر وقت مشکلی در پرداخت همکاران پیش می آمد زنگ می زدم شما با خنده و آن جمله معروف " پول چرک کف دست است " آرامم می‌کردید. اگر به من بگویند یک جمله در مورد شما بگویم می گویم دکتر ذوالفقاری مظلوم زیست و مظلوم شهید شد.

دکتر مینوچهر عزیز از شما گفتن سخت است. آن همه زیرکی و هوش و احتیاط که شما داشتی هرگز فکر نمی‌کردم دست دشمن به شما برسد. از غم‌هایت بگویم یا از در دل‌هایت، از این که شما را درک نمی‌کردن چه مسئولین بیرون از دانشگاه و چه مسئولین داخل دانشگاه. می‌دانم از همه سرتر بودی هم در علم هسته‌ای و هم در اخلاق و هم توانایی مدیریتی.... افسوس و هزار افسوس شما را خوب نشناختند. اگر به من بگویند یک جمله در مورد شما بگویم می‌گویم دکتر مینوچهر یک نابغه علمی گمنام بود.

امیرحسین جان شما را دکتر فقهی صدایت نمی‌کنم چون شما هم من را با اسم کوچک صدا می‌کردی. همیشه شما را یکی از ذخائر علمی دانشگاه و دانش هسته‌ای کشور می دانستم. افسوس و هزار افسوس تازه داشتی شکوفا می‌شدی که دشمن کینه توز گل وجودت را پرپر کرد. آن روز در تلویزیون گریه‌های مادرت را دیدم، من هم جز اشک و آه چه می‌توانستم بگویم. اگر به من بگویند یک جمله در مورد شما بگویم می‌گویم دکتر فقهی گل تازه شکفته دانشگاه زود پرپر شد.

 دکتر عباسی عزیز در بین شما شهدای عزیز همان طور که بیش‌ترین سابقه آشنایی را با دکتر طهرانچی داشتم، کمترین سابقه تعامل و آشنایی با جنابعالی را تجربه کردم. در این دوران آشنایی دیدم هرگز از ارزش‌های نظام و اسلام کوتاه نیامدید. اگر به من بگویند یک جمله در مورد شما بگویم می گویم فریدون عباسی انقلابی زیست و انقلابی شهید شد.

 

 

افزودن نظرات