صفحه اصلی
حفظ شان انسانی دانشجو بر هر چیز دیگری اولویت دارد
  • 12941 بازدید

دکتر محمد اصولیان در گفت‌وگو با روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی:

حفظ شان انسانی دانشجو بر هر چیز دیگری اولویت دارد/ اگر دانشجو هدف خود را از تحصیل مشخص نکند، بازدهی لازم وجود نخواهد داشت

 

 

دکتر‌ محمد اصولیان عضو گروه مدیریت مالی و بیمۀ دانشکدۀ مدیریت و حسابداری دانشگاه شهید بهشتی است. ایشان که سابقۀ تحصیل در دانشگاه شهید بهشتی و تهران را در کارنامه دارند، از جمله اساتید فعال در پژوهش و علاقه‌مند در حوزۀ مطالعات میان رشته‌ای هستند. پژوهش­های ایشان در حوزه فیزیک مالی و مالی رفتاری در این زمره قرار دارند. با این استاد گرامی گفت‌وگویی صمیمانه از سوی روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی ترتیب داده‌ایم که تفصیل آن را ذیلا مطالعه می‌نمایید.

 

  • به عنوان مدخلی برای ورود به بحث، از سوابق تحصیلی خود بفرمایید. نحوۀ عضویت شما به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی چگونه بود؟

من خدمت شما و همکاران گرامی سلام عرض می‌کنم و از حضورتان تشکر می‌کنم. خوش‌حالم که در خدمت شما هستم. من در مقطع لیسانس و فوق‌لیسانس در دانشگاه شهید بهشتی نبودم. در آن موقع در مقطع کارشناسی رشتۀ مدیریت مالی وجود نداشت. مقطع کارشناسی را در رشتۀ مدیریت بازرگانی در دانشگاه لرستان گذراندم. کارشناسی ارشد را در سال 81 در دانشگاه تهران و در رشتۀ جدیدالتاسیس مدیریت مالی سپری کردم. رشتۀ مدیریت مالی در سال ۸۰ توسط بزرگان رشتۀ مالی، در دانشگاه شهید بهشتی ایجاد شده بود. در سال ۸۱ دانشگاه تهران پس از دانشگاه شهید بهشتی رشتۀ مدیریت مالی را ارائه داد. تا سال ۸۴ در دانشگاه تهران بودم. در آن زمان آزمون‌های دکتری به صورت یک‌پارچه برگزار نمی‌شد. هر دانشگاهی که دانشجوی دکتری می‌خواست به برگزاری آزمون مبادرت می‌کرد. من در دانشگاه شهید بهشتی آزمون دادم و در سال ۱۳۸۵ به‌عنوان دانشجوی دکتری در رشتۀ مدیریت مالی وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم. به دلیل علاقه‌ام به تدریس، در سال ۸۶ در سایر دانشگاه‌ها تدریس می‌کردم. در سال ۸۸ مدیریت وقت گروه ، به من اعتماد کردند و تدریس یکی-دو درس را به من واگذار کردند. از آن موقع به بعد، با توجه به نتایجی که در طی تدریس من حاصل شد، این اعتماد بیش‌تر شد و از سال ۹۲ عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی شدم که تا امروز هم ادامه دارد.

  • جناب دکتر کمی از مشی و مرام خود در تدریس و ارتباط با دانشجویان بفرمایید.

در کتاب‌هایی که من خوانده‌ام آمده است که اگر من معلم یک کلاس شدم، اولین چیزی که باید به آن توجه کنم این است که همۀ دانشجویان انسان‌ هستند، چه دانشجوی زرنگ، چه دانشجوی متوسط و چه دانشجوی کمتر درسخوان. حفظ شأن و احترام انسانی که حالا سنش از ما کم‌تر است، از همه چیز بالاتر است. مستحضر هستید که دانشجویی که ۴ سال در مقطع لیسانس در دانشگاه ما درس می‌خواند، تقریبا هفته‌ای ۴ روز به دانشگاه می‌آید. باید بپذیریم دانشجو نزد ما امانت است. برخوردهای ما اثر زیادی بر شخصیت دانشجو دارد. به زعم من شأن انسان بودن بر هر چیز دیگری اولویت دارد که سعی کرده‌ام مدنظر داشته باشم. نکاتی دیگری هم هست. مثلا به خاطر ندارم که تا الان بدون مطالعه در کلاس حاضر شده باشم. همچین به همۀ دانشجویان، در ابتدا به عنوان یک انسان و سپس به عنوان یک دانشجو، توجه کرده‌ام. نکته مهم دیگر اینکه توجه صرف به بچه‌های زرنگ کلاس نتایج قابل‌ قبولی نخواهد داشت و بخش بزرگی از کلاس بی نصیب می ماند. دانشجوی کارشناسی نیاز به دانش و امیدواری دارد. دانشجوی کارشناسی ارشد نیاز به دانش، تحلیل و امیدواری و دانشجوی دکتری نیاز به حل مسأله و امیدواری دارد. با توجه به این مطالب، شیوۀ تدریس من در مقاطع مختلف، تغییر می‌کند ولی نگاه انسانی به دانشجو  بر همۀ این‌ها اولویت دارد.

  • به‌نظر شما آیا دانشجویان رشتۀ مدیریت پیش از انتخاب این رشته باید دارای صفات یا ویژگی‌های خاصی باشند یا پس از انتخاب و تحصیل در این رشته مهارت‌های خاصی را کسب کنند؟

اگر بخواهیم به‌طور خاص در مورد رشتۀ «مدیریت مالی» صحبت کنیم انگیزه‌ی اصلی دانشجویان از انتخاب این رشته، بازار کار یا درآمد شغلی‌ است که یک فارغ‌التحصیل مالی می‌تواند در بازار داشته باشد. اما در مورد صفات شخصی که وارد مالی می‌شود، می‌توان بیان کرد که بسیاری از این صفات اکتسابی است که فرد می‌تواند بعد از ورود به این رشته آن‌ها را کسب کند. آن‌چه که من از ارتباط با دانشجویان متوجه شده‌ام این است که این رشته بیش‌تر به دلیل جذابیتش انتخاب می‌شود تا تبحر یا وجود برخی صفات در دانشجویان آن. اما اگر دانشجویان بخواهند در بازار کار موفق باشند-  بازار کار می‌تواند دانشگاه، صنعت یا سایر بخش‌ها باشد- باید یکسری ویژگی‌ها را به خودشان اضافه کنند. بخشی از این ویژگی‌ها توسط دانشگاه ارائه می‌شود اما بخشی از این ویژگی‌ها در محیط دانشگاه ارائه نمی‌شود. دانشجویان در دوره‌ی کارشناسی و ارشد و دکتری این فرصت را دارند که علاوه بر دانش مهارت خود را با کسب این ویژگی‌های ضروری تکمیل کنند.

  • اگر ممکن است بعضی از ویژگی‌ها و مهارت‌هایی که یک دانشجوی مدیریت باید آن‌ها را کسب کند را نام ببرید.

بله حتما مواردی وجود دارد اما واقعیت این است که باید ببینیم مدخل ورود ما چه چیزی است. یعنی یک فارغ‌التحصیل رشتۀ مدیریت اگر بخواهد در صنعت موفق باشد یکسری ابزارها را باید در طول زمانی که دانشجو است با خودش جمع‌آوری کند، اما اگر بخواهد در حوزۀ آموزش و پژوهش موفق باشد، باید ویژگی‌های دیگری را علاوه بر چیزهایی که در دانشگاه می‌آموزد به خود اضافه نماید. به نظر می‌رسد برای جلوگیری از هدر رفتن استعدادهای جامعه، دانشجو باید در پایان ترم ۶ مقطع کارشناسی، باید با خودش به یک جمع‌بندی و چارچوبی برسد که قصد دارد چه جایگاهی در جامعه داشته باشد. آیا می‌خواهد در جامعه‌ی آکادمیک بماند یا می‌خواهد در صنعت فعالیت کند. حسب این انتخاب است که ابزارهای مورد نیاز او برای ادامۀ فعالیت مشخص می‌شود. مثلا دانشجویی که الان در ترم ۵ یا ۶ لیسانس است و قصد فعالیت در صنعت را دارد، باید نرم افزارهای تخصصی را یاد گرفته ، گواهینامه های حرفه ای را اخذ کرده و در دوره‌های کارآموزی شرکت کند، با فعالیت در محیط واقعی  اصطلاحا وارد دریا شود و شنا کند تا بتواند مباحثی را که یاد گرفته است در عمل بکار گرفته و پیاده‌سازی کند. اما اگر همین فرد بخواهد در حوزه  آکادمیک فعالیت کند باید با منابع روز دنیا دست‌وپنجه نرم کند، روش‌های پژوهش‌ را بیاموزد، نظریه‌های رشتۀ خود را یاد بگیرید و از آخرین یافته های پژوهشی رشته خود مطلع باشد .

 آنچه که به نظر من بسیار اهمیت دارد این است که دانشجو راه خود را پیدا کند و انتخاب کند که در چه مسیری قرار است به جامعه، خودش، خانواده و اطرافیان کمک کند. متاسفانه مشاهدات ما می‌گوید که سردرگمی زیادی برای دانشجویان، در تمامی مقاطع وجود دارد ؛ البته در دوره‌ی کارشناسی بیش‌تر. دانشجو بدون در نظر گرفتن نیازها و اهدافش به دانشگاه می‌آید و تصور می‌کند صرف گرفتن مدرک از دانشگاهی مثل دانشگاه شهید بهشتی کافی است. این یعنی سرمایه‌سوزی. هر چه قدر هم دانشگاه شهید بهشتی و ارکان آن، مانند ما، تلاش کنیم اما دانشجو  هدف خود از تحصیل را مشخص نکند، بازدهی لازم وجود نخواهد داشت.

  • رزومۀ شما حاکی از این است که شما در حین تحصیل، مشغول به کار بوده و تجربه اندوخته‌اید. آیا این موضوع را به دانشجویان نیز توصیه می‌کنید؟ اصولا نحوۀ تعامل بین این دو حوزۀ چگونه باید باشد؟

من از زمانی که دانشجوی فوق‌لیسانس بودم کار می‌کردم و در دورۀ دکتری هم ادامه داشت. اما الان اگر به گذشته برگردم، الزاما دو تا کار را با هم انجام نمی‌دهم. این اعتراف صادقانۀ من است. من بر این باور هستم که اگر کسی بخواهد کاری را انجام بدهد، باید به بهترین شکل ممکن انجام بدهد. در دنیا مشخص است که بهترین شکل ممکن یک کار چگونه است. کسی که وارد دانشگاه شهید بهشتی می‌شود، این استعداد و توانایی را دارد که یک کار را به بهترین شکل در دنیا، نه فقط ایران، انجام دهد. من اگر بخواهم در حوزۀ دانشگاه رشد کنم باید درس بخوانم، مقاله بنویسم، نظریه بخوانم، مباحثه کنم و اموری مانند این‌ها را انجام دهم. اگر بخواهم در حوزۀ کار موفق شوم باید کارآموزی کنم، تجربه کنم، در محیط کاری مشغول شوم و اموری از این قبیل.

 باید بپذیریم که ما برای موفقیت در هر کاری باید یک مدت روی خودمان سرمایه‌گذاری کنیم، چه به عنوان استاد، چه به عنوان دانشجو و چه در هر حوزه‌ای که می‌خواهیم در آن فعالیت کنیم. سرمایه‌گذاری کردن می‌تواند تحصیل در هر کدام از مقاطع تحصیلی باشد. اگر خوب مطالعه کنیم و خوب پژوهش کنیم تحصیل در این مقاطع فعالیت بیهوده‌ای نیست. اگر بخواهم صادقانه با خوانندگان این مطالب صحبت کنم، به عنوان شخصی که ۱۰ سال پیش بر این باور بودم که دانشجو حتما باید دو تا کار را با هم انجام دهد، الان دیگر دیدگاهم این نیست. فرصت همیشه برای تغییر مسیر و کار کردن وجود دارد. اما در زمانی که مشغول یک فعالیت هستیم باید همان فعالیت را به بهترین نحو انجام دهیم. البته در سال‌های اخیر به خاطر فشارهای اقتصادی و نگرانی‌ها، باید بپذیریم که جوان‌های ما به دنبال مدل‌های درآمدی هستند و شاید نشود از آن‌ها گله کرد و شاید باید به آن‌ها حق داد که برای تامین امنیت اقتصادی بخواهند خیلی زود وارد بازار کار شوند. توصیۀ من به کسانی که می‌خواهد زود بازار کار شوند این است که لااقل وارد مقطع دکتری نشوند. چون ما در دانشگاه شهید بهشتی وقتی یک صندلی به یک دانشجوی دکتری اختصاص می‌دهیم، انتظار داریم به صورت تمام وقت دانشجو باشد. دوست داریم که دانشجو تا مقطع فوق لیسانس درس بخواند و این‌جا تصمیم بگیرید که یا وارد بازار کار شود یا وارد مقطع دکتری شود. من انجام هر دوی این‌ها به صورت همزمان را توصیه نمی‌کنم. در این صورت بخشی از استعدادها و پتانسیل‌های فرد شکوفا نخواهد شد.

  • با توجه به مطالبی که بیان کردید، شما وظیفۀ دانشگاه و آکادمی را چه می‌دانید؟ به عبارت دیگر چگونه می‌توان استادی داشت که هم در آموزش و پژوهش بهترین باشد و هم بتواند با صنعت ارتباط بگیرد؟

ما سه نوع پژوهش داریم. نوع اول پژوهش‌ها باید به مسائل صنعت پاسخ دهند و مشکلات آن را حل کنند. به این‌ها مسائل کاربردی می‌گویند. اگر دولت با مسائلی در سطح کشور درگیر است، باید به دانشگاه‌ها، و نه سازمان‌های اجرایی، مراجعه کند و بگوید شما به این مشکل از بیرون نگاه کنید و راه‌حل بدهید. اگر شرکتی در حوزه‌ی بازاریابی، فروش یا تامین منابع مالی مشکلی دارد، باید به دانشگاه مراجعه کند تا راه‌حل بگیرد. پس بخشی از کار دانشگاه پاسخ به مشکل و حل مسئله در سطح ملی، شرکتی و حتی در سطح فردی است. در کنار این کار، گاهی وظیفۀ دانشگاه توسعۀ علم است. در واقع دانشگاه نظریه‌پردازی (Theory building) می‌کند. واقعیت این است که بر اساس تجربۀ ۱۰ سالۀ من در دانشگاه، ما در این قسمت خیلی جای کار داریم. نظریه‌پردازی رسالت دانشگاه است. نظریه‌پردازی ارتباط مستقیمی با مشکلات صنعت ندارد اما می­تواند به آن جهت دهد. دستۀ سوم تحقیقات، توسعه‌ای هستند. کاری در یک جای دنیا انجام شده است، یک فرد دانشگاهی و پژوهشگر این تحقیق را، با توجه به شرایط و ویژگی‌های خاص کشور، توسعه می‌دهد. مثلا اگر سوال ‌شود که ابزارهای بانک مرکزی برای نظارت بر بانک‌ها چه هستند؟ پژوهشگر دانشگاهی ما با توجه به قوانین و عقود اسلامی در ایران، این ابزارها را تعریف و تعیین می‌کند. این تحقیقی توسعه‌ای است که دانشگاه می‌تواند در اختیار صنعت بگذارد. تحقیقات کاربردی در تمام دنیا جایگاه ویژهای  دارند. اگر ما وبسایت دانشگاه‌هایی چون هاروارد یا استنفورد را نگاه کنیم راجع‌به مسائلی چون آلودگی هوا، ویتامین‌ها و  بیماری‌های همه‌گیر مطالبی وجود دارد. انجام تحقیق در این حوزه‌ها کار دانشگاه است. اما این یک نوع از تحقیقات است که تحقیق کاربردی یا حل مسأله است. باید بپذیریم که در این حوزه دانشگاه شهید بهشتی ظرفیت بسیار بالایی دارد اما استاد به تنهایی نمی‌تواند موفق باشد. باید مثلثی بین معاونت پژوهشی دانشگاه، اساتید و صنعت شکل بگیرد تا هم افزایی رخ دهد. باید شیوه‌ی موجود را اصلاح کرده و به سمت شکلگیری این مثلث گام برداریم.

  • شما صاحب آثار نسبتا متعددی هستید، آیا نخ تسبیحی بین این آن‌ها وجود دارد؟ به عبارت دیگر آیا شما پروژه‌ای را دنبال می‌کنید؟

از سوال خوب شما تشکر می‌کنم. در چند سال اولی که من در دانشگاه مشغول تحصیل و پژوهش بودم این‌گونه نبود. ساختاری در دانشگاه‌های دنیا وجود دارد که یک استاد تمام، چند دانشیار زیر دست دارد و هر دانشیار چند استادیار زیر دست خود دارد. مجموعۀ این‌ها در یک حوزه کار می‌کنند. متاسفانه این ساختار در دانشگاه ما به صورت سازمان‌یافته تعریف نمی‌شود. هر معلم و استاد و پژوهشگری به سراغ مطالبی می‌رود که گمان می‌کند اهمیت دارد یا ارزشمند است. اگر بخواهم صادق باشم، شاید به همین خاطر در ۵-۶ سال اولی که در دانشگاه بودم هر موضوعی را که جالب می‌دانستم به سراغش می‌رفتم و راهنما و هادی‌، یا همان نخ تسبیح، برای من نداشت و احتمالا بسیاری اساتید جوان فعلی وجود ندارد. بعد از این اتفاقی که افتاد این بود که آمدم و در حوزۀ (Quantitative finance) ، تحلیل مالی کمی، مشغول به کار شدم. در این‌جا لازم دیدم که با اساتید ریاضی، فیزیک و آمار پیوند برقرار کنم. با این اساتید کار کردیم و خروجی‌ها و مقالاتی منتشر شد. اما حلقۀ ارتباطی شکل‌ نگرفت.

شاید بیش‌ترین پایان‌نامۀ بین رشته‌ای در دانشکده مدیریت یا گروه مالی، با راهنمایی من به همراه دانشکدۀ فیزیک یا دانشکدۀ ریاضی دفاع شده است. اما تاسف من این است که حلقه‌های بین رشته ای وکار تیمی(Teamwork)، شکل‌ نگرفت که نیازمند آسیب‌شناسی برای پیداکردن علت است. به همین خاطر (Quantitative finance) را نیز کنار گذاشتم و در ۳-۴ سال اخیر در حوزۀ مالی رفتاری مشغول به فعالیت هستم. بر این باور هستم که  به لطف خداوند و با یاری همکاران و دانشجویان خود شاهد خروجی‌ها و محصولات آن خواهیم بود. ان شاء الله در آیندۀ نزدیک ما نتایج کار خود را در حوزه‌ی مالی رفتاری برداشت کرده و تعمیق می‌بخشیم.

  • سخن آخر

من از شما و همکاران‌تان تشکر می‌کنم. کاری که شما انجام می‌دهید ارزشمند است و حتما حتما حتما برکاتی برای محیط دانشگاه دارد. خواهش من این است که فضایی در دانشگاه فراهم شود که اساتید بتوانند کلونی‌هایی داشته باشند که در آن راجع به تدریس، پژوهش و موضوعات میان رشته‌ای با یکدیگرند صحبت کنند. من این فضا را، حداقل در این ۱۰ سال، به صورت سیستماتیک در دانشگاه شهید بهشتی ندیدم. البته به صورت خودجوش اساتید ممکن است با یکدیگر گفت‌وگو و تبادل نظر کنند اما شایستۀ دانشگاه ما این است که امکان وصل شدن و گفت‌وگو کردن با کسی که در حوزه‌ای تخصص دارد، چه پژوهش، چه تدریس چه مباحث میان‌رشته‌ای، وجود داشته باشد. چیزی فراتر از آنچه که در کلاس‌های دانش‌افزایی برگزار شد. SBU talk در دوره‌ای که برگزار شد به این مباحث می‌پرداخت اما ما نیازمند کلونی‌های غیررسمی‌ و رسمی هستیم که دانشگاه آن را هدایت کند که حدود ۲۰ هزار دانشجو و هزار استاد و هزار کارمند بتوانند از برکات آن بهره‌مند شوند.

افزودن نظرات